روزنامه همدلی
1397/02/02
آیا ترامپ رئالیست شده است؟
همدلی| بعد از گذشت نزدیک به یکسال از روی کارآمدن ترامپ، کارشناسان مسائل بینالملل همچنان به درستی نمیدانند سیاست خارجی آمریکای ترامپ را باید در چه چارچوبی تحلیل کرد. این سرگشتگی سیاست خارجی آمریکا، در حوزه خاورمیانه نمود بیشتری دارد. ترامپ زمانی از خروج نیروهای آمریکا از خاورمیانه میگوید و زمانی دیگر حملات موشکی محدودی به سوریه ترتیب میدهد. زمانی نیز از این میگوید که «متحدان آمریکا در خاورمیانه باید هزینه امنیتی را که آمریکا برای آنها فراهم کرده است بپردازند.» تغییرات زیاد مقامهای امنیتی آمریکا موید دیگری بر این مدعاست.همه اینها موجب شده است که ناظران بر این عقیده شوند که ترامپ همچنان مشی مشخصی در سیاست خارجی خود ندارد. حالا استفان والت، استاد برجسته روابط بینالملل دانشگاه هاروارد در مقالهای در فارن پالیسی سعی کرده است به این سوال پاسخ دهد که رفتار سیاست خارجی دولت ترامپ در خاورمیانه چگونه است. والت محتاطانه معتقد است که راهبرد ترامپ در خاورمیانه در چارچوب «موازنهگرایی برونسرزمینی» قابل فهم است.
ترجمه این مقاله به نقل از کانال تلگرامی «پایش آمریکا & UN» را میخوانیم:
استفان والت - آمریکا بالاخره صاحب رئیس جمهوری شد که منطق اساسی موازنهگرایی برونسرزمینی در خاورمیانه را درک میکند.
دلایلی وجود دارد که ما به این نتیجه برسیم دونالد ترامپ به رئالیستها نزدیکتر شده یا حتی اگر جراتش را داشته باشم میتوانم بگویم به یک موازنهگرای برون سرزمینی تبدیل شده است. صادقانه بگویم؛ مسلما به دلیل تناقضات مکرر و علاقه ترامپ برای تغییر مسیر بدون هشدار یا توضیح، میتوان گفت که وی از یک استراتژی منسجم برخوردار نیست. اما در خاورمیانه، حداقل میتوان بر این استدلال کرد که دونالد ترامپ در حال بازگشت به استراتژی موازنهگرایی برونسرزمینی است که ایالات متحده آمریکا در سالهای 1945-1992 به صورت موفقیتآمیز در این منطقه تعقیب کرده است.
برای یادآوری پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده آمریکا پی برد که خاورمیانه از اهمیت استراتژیک فزایندهای برخوردار است. این منطقه حاوی ذخایر عظیم نفت و گاز است که بهراحتی قابل دسترس است و این موضوع منجر به رشد اقتصاد جهانی آن شد. بر این اساس ممانعت از سلطه قدرت واحد بر منطقه و جلوگیری از کنترل موثر آن بر این منابع حیاتی به هدف محوری ایالات متحده آمریکا تبدیل شد. در گذشته ایالات متحده آمریکا از طریق مستعمرهسازی منطقه یا استقرار نیروی نظامی درصدد حفظ نفت خاورمیانه برنیامد و با تاکید بر بریتانیای کبیر(تا اواخر دهه 1960) و تنوعی از از نائبان( متحدان) محلی درصدد برآمد تا موازنه قوای منطقه را حفظ کند و از افزایش نفوذ فزاینده اتحاد جماهیر شوروی به این منطقه جلوگیری کند. حتی هنگامی که آمریکا در سال 1958 در لبنان مداخله نظامی کرد بر حضور کوتاهمدت نیروهای خود در این کشور تاکید داشت. ایالات متحده آمریکا پس از انقلاب ایران در سال 1979 و نگرانیها نسبت به تهاجم بالقوه شوروی به خلیج فارس درصدد برآمد تا نیروی واکنش سریع ایجاد کند. اما ایالات متحده آمریکا تا زمانی که کویت در سال 1990 بوسیله عراق به تصرف درآمد وارد منطقه نشد و از آن جایی که این حمله بوسیله عراق تهدید جدید علیه موازنه قوای منطقهای بود منجر به تحریک آمریکا و متحدانش برای بیرون راندن عراق و تخریب بیشتر ماشین نظامی این کشور شد. ایالات متحده آمریکا پس از جنگ اول خلیج فارس این استراتژی را ترک کرد و نخست سیاست مهار دوگانه و سپس تحول منطقهای را اتخاذ کرد. رویکرد اول ایالات متحده آمریکا به ایجاد حادثه یازده سپتامبر( 2001) منجر شد و رویکرد دوم سرنگونی عراق نقش گستردهای در ظهور دولت اسلامی و هرج ومرج گستردهتری داشت که امروز ما شاهد آن هستیم.
تعجبآور نیست که دونالد ترامپ نسبت به مداخله آمریکا در گذشته انتقاد کرده است اما وی به عنوان رئیس جمهور وعده داده است که رفتار متفاوتی را اتخاذ کند. بنابراین باید بررسی کرد از زمانی که وی به قدرت رسیده است چه اقداماتی انجام داده است. نخست، اقدام اخیر وی در مورد سوریه نمایانگر این است که آمریکا هیچ اشتیاقی برای نقش گسترده در این منازعه ندارد به خصوص اگر ممکن است شامل حضور نیروهای زمینی آمریکا باشد. در حالی که وی چند هفته پیش از خروج کامل نیروهای آمریکایی از سوریه سخن گفت که منجر به وحشت و هراس میان تمام جریان اصلی سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده بود. وی همانند پیشینیانش تمایل به دستور در مورد حمله موشکی به افرادی مثل بشار اسد دارد اما این با خوشبینیها معمول مداخلهگرایان لیبرال که به دنبال منطقی برای حمایت از اقدام نظامی بودند همراه نشد. همچنین هیچ نشانه از ابتکار دیپلماتیک به رهبری آمریکا(مانند طرح آرون اشتاین) که ممکن است منازعه خشونتآمیز را به راهحل نزدیکتر کند وجود ندارد.
رویکردهای دیگر ترامپ در خاورمیانه به نائبان محلی خود همانند اسرائیل، مصر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و شبه نظامیان کرد اجازه اقدامات بیشتر در مقابله با رقبا و دشمنان مختلف منطقهای(ایران، سوریه و روسیه) و همچنین آشوبگران غیردولتی شامل القاعده و داعش را داده است. ایالات متحده آمریکا برای کمک به اقدامات فوق به فروش تسلیحات پیشرفته به متحدانش مبادرت میورزد.(این اقدام به کاهش کسری بودجه کمک می کند) ایالات متحده آمریکا همچنین برای ظلم و خشونتهایی که شرکای منطقهایاش انجام میدهند، پوشش دیپلماتیک در سازمان ملل فراهم میکند. علاوه بر این، آنها تلاش خود را برای ترویج دموکراسی، حقوق بشر و تحول منطقهای یا هر یک از شعارهای ایدهآلیستی دیگر را فراموش کردهاند. آیا این رویکرد محدودکنندهتر از آن چیزی نیست که سالها پیش من و سایر رئالیست ها بر آن تاکید میکردیم؟ یعنی ایالات متحده بیرون از منطقه بایستد و اجازه دهد مردم منطقه آنقدر با هم بجنگند که هیچ کدام به پیروزی کامل حتی نزدیک هم نشوند.
با گذشت زمان ایالات متحده در مورد کل خاورمیانه به دلیل این که جهان خود را از سوختهای فسیلی جدا میکند کمتر نگرانی دارد.( تولید نفت شیل نیازهای آمریکا را تامین میکند) در عین حال ایالات متحده آمریکا میتواند توجه خود را به مناطق دیگر مانند شرق یا جنوب شرق آسیا معطوف کند. آیا من نباید برای مدیریت این مسائل بوسیله ترامپ خوشحال باشم(و تاییدش کنم)؟
نه کاملا. هیچ شکی نیست که دونالد ترامپ به درستی نسبت به آنچه وی آن را باتلاق نظامی بیانتها میداند محتاطانه عمل میکند و این یک گام در مسیر درست بعد از 25 سال حماقت و نادانی گذشته است. اما نگرانی در مورد مسئله فوق وی را منحصر به فرد نمیکند زیرا که هیچ رهبر عاقل
( عقلانیت) جنگی را شروع نخواهد کرد که از قبل نسبت به اقدام پرهزینه و بی انتهای آنها آگاهی نداشته باشد. اما چالش جدیدتر برای ایالات متحده آمریکا خارج شدن از جنگهای بی پایانی است که به اشتباه آمریکا وارد آن شده است. در اینجا ترامپ به طور آشکار با شکست همراه بوده است. اگر بدگمانیها و لفاظیهای ترامپ را کنار بگذاریم حقیقت این است که وی برای کاهش ردپای آمریکا در خاورمیانه بزرگ هیچ اقدامی نکرده است. وی علاوه بر این، نیروهای نظامی بیشتری را به جنگ غیرقابل پیروز افغانستان فرستاده است. وی به وزارت دفاع دستور افزایش فعالیتها و اقدامات ضد تروریستی آمریکا در چندین مکان را داده است و نیروهای نظامی بیشتری را برای انجام این اقدام اعزام کند. با یک تخمین، حضور نیروهای نظامی آمریکا در منطقه در دوران ترامپ نزدیک 33 درصد افزایش یافته است که تقریبا 54000 نیروی نظامی و پرسنل پشتیبان غیرنظامی حضور دارند.
دوم، هدف اصلی موازنهگرایی
برون سرزمینی(offshore balancing) جلوگیری از سلطه قدرت متخاصم بر منطقه استراتژیک و مهم است. در صورت امکان برای انجام این اقدام بهتر است دیگران بار بیشتری را بپذیرند.(و تاکتیک احاله مسئولیت رخ دهد). مثلا به خوبی همان زمانی که ترامپ(یا جورج دبلیو بوش) ممکن است بگویند: «ماموریت انجام شد.» حفظ موازنه قوا در منطقه آسانتر از هر زمان دیگر است به این دلیل که خاورمیانه در حال حاضر تقسیم شده است و هیچ قدرت خارجی(مانند اتحاد جماهیر شوروی سابق) وجود ندارد که آروزی چنین اهدافی(سلطه) را داشته باشد.(نقش روسیه در سوریه فقط حفظ اسد در قدرت است که نقشی محدود است).
بنابراین ایده سلطه یا کنترل یک قدرت واحد بر تمام منطقه در حال حاضر منسوخ شده است و احتمالا تا چند دهه آینده باقی خواهد ماند. بنابراین در این وضعیت قدرتهای چین، روسیه، ترکیه، عربستان، اسرائیل و ایران قادر به انجام این کار نخواهند بود.
با اینحال حمایت عجولانه ترامپ از نائبان و متحدان کنونی آمریکا بر این فرض استوار است که موازنه قوای منطقه بسیار حساس است. ترامپ با کماطلاعی و زودباوریاش، این دیدگاه عربستان، اسرائیل و امارات را که ایران یک هژمون خطرناک بالقوه و در آستانه بنانهادن امپراتوری جدید پارس است را پذیرفته است. بنابراین در ذهن ترامپ، ایالات متحده گزینههای اندکی غیر از حمایت بی قید و شرط از متحدان محلیاش دارد.(یک گمان این است که جرارد کوشنر که به اندازه ترامپ زود باور است در این دیدگاه تنشآفرین نقش داشته است.)
وی به طور غیرقابل توضیحی فکر میکند که از بین بردن توافق هستهای با ایران میتواند راحتتر این کشور را محدود کند در حالی که وی قادر به درک این مسئله نیست که ایجاد اختلال در توافق هستهای باعت خواهد شد که احتمالا ایران همانند کره شمالی به یک کشور مسلح به سلاح هستهای تبدیل شود. اگر چه آمریکا میتواند جنگ پیشگیرانهای را علیه ایران به راه اندازد اما این احتمال وجود دارد که در باتلاق این جنگ قرار بگیرد، چیزی که بر خلاف توصیههای موازنهگرایان برونسرزمینی است.
نیاز به گفتن نیست که پذیرش غیر انتقادی جهانبینی خودخواهانه متحدان آمریکا از سوی ترامپ، با واقعگرایی هوشمندانهای که موازنهدهندگان خارجی پیشنهاد میکنند در تنافض است و همانطور که من در یادداشتی قبلا توضیح دادهام، «ایرانهراسی» شدیدا خلاف واقعیت است و فقط مزاحم راهبرد عاقلانهتر در خاورمیانه می شود.
علاوه بر این، حمایت بیقید و شرط از متحدان فعلی گرچه باعث آزار ایران میشود، اما میتواند اهرم قدرت و نفوذ آمریکا را نسبت به رفتار منفرد هر یک از آن کشورها کاهش دهد و در نتیجه توانایی آمریکا را برای شکلدهی به رویدادها به شیوه مثبت را محدود میکند. این اقدام فوق منجر به تشویق متحدان ما برای دریافت حمایت آمریکا میشود.
این پدیده از سوی باری پوزن متخصص مطالعات امنیت موسسه تکنولوژی ماساچوست به عنوان «محرک بیملاحظه» نام برده شده که معنای آن تمایل متحدان برای انجام ریسکهای غیرضروری و اتخاذ سیاستهای بیپروا و احمقانه است به این دلیل که آنها بر این عقیدهاند که اگر دچار مشکل شوند آمریکا آنها را به قید وثیقه آزاد خواهد کرد. همین به این کشورها اعتماد به نفس کاذب میدهد که دولت اسرائیل فکر کند ساخت شهرک ها هیچ خطری ندارد یا محمد بن سلمان درگیر جنگ عظیم و غیرانسانی در یمن شود یا درصدد طرد و تحریم قطر، مداخله در لبنان و سوریه بدون هیچ هدف سودمندی شود. اگر ایالات متحده آمریکا واقعا درصدد اجرای موازنهگرایی برون سرزمینی است یعنی روشی که بریتانیای کبیر در اوج قدرت انجام داد بنابراین نیازمند این است که با تمام کشورهای خاورمیانه روابط دیپلماتیک و توافقات تجاری داشته باشند نه صرفا با آنهایی به صورت موفقیت آمیز آن را متقاعد کرده که از خط و مشی و دستورکارش حمایت کند و منافع خود را نادیده بگیردند.
در واقع موازنهگرایی برونسرزمینی خواستار مذاکره دیپلماتیک با همگان در طول زمان برای ایجاد توافق با دوستان و دشمنان به صورت یکسان است. شما فکر میکنید که شخص خودخواهی مانند ترامپ به راحتی میتواند آن را درک کند. ایالات متحده آمریکا باید توافقات منظمی با دشمنانش داشته باشد زیرا که این بهترین راه برای پیشبرد منافع آمریکا است. در واقع تعاملات مکرر با دوستان و دشمنان فعلی به واشنگتن این فرصت را میدهد چگونه این مسائل را تبیین کند و همچنین آنچه دیگران فکر میکنند را آسانتر درک کند و به ایجاد استراتژیهایی که به آنها اجازه میدهد تا بیشتر از آنچه که آمریکا میخواهد تسهیل ببخشد. من خواهان این هستم که هنگامی که مقامات آمریکا با همتایان خود در ریاض، تل آویو یا قاهره ملاقات میکنند، همه بدانند که برخی مقامات دیگر آمریکا مشغول بحث و بررسی مسائل منطقهای با تهران و مسکو هستند. علاوه بر این سایر قدرتهای بزرگ این کار را انجام میدهند، چرا ایالات متحده آمریکا نباید این اقدام را انجام دهد؟
خلاصه بگویم؛ ترامپ راه طولانی در پیش دارد تا اینکه یک موازنهگرای برون سرزمینی خوانده شود. به نظر میرسد که او قدری منطقی شده اما او فاقد علم، مهارت و زیرکی لازم برای به کارگیری استراتژی پیچیده چون موازنهگرایی برونسرزمینی است. من هم توقع ندارم ترامپ پیشرفتی داشته باشد، چرا که ممکن آنقدرها هم زمان نداشته باشد. با این حال، اگر هم داشته باشد، به نظر نمیرسد مهارت یادگیری آن را در حین کار داشته باشد.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
ظریف: آماده بازگرداندن برنامه هستهایمان با سرعت بالاتر هستیم
رئیس جمهور و معاون او در جلسه هم اندیشی مدیران ارشد دولت، از همکاران خود خواستند که انفعال را ترک کنند
همدلی بررسی کرد؛ آیا چشم بادامی های اتمی واقعا از مواضع خود کوتاه آمده اند؟ کره چرخید
همدلی بررسی کرد؛ آیا شایعه ها راست می گویند که ماشین های لوکس خارجی هر وقت دوست داشته باشند وارد ایران می شوند؟
«همدلی» از وضعیت بیماران «ای.بی» گزارش میدهد مصائب پروانهایها
آیا ترامپ رئالیست شده است؟
نوشتهای در وصف سایه سنگین دروغ بر سر ادبیات ایران به بهانه نقد جایزه احمد محمود؛
بالاخره قاضی دیروز و فراری امروز، بازداشت شده است یا نه؟ وانتـد!
احسان اقبالسعید تلگرام مزار شریف نیست!
ما را به خیر تو امیّد نیست، شرّ مَرَسان
قاسمی: گزارش حقوق بشری وزارت خارجه آمریکا، مغرضانه، سیاسی و مردود است